و باز مادری آسمانی شد
سالها میگذرد که سردار شهید جواد عنایتی روی تخت یک بیمارستان به طور غریبانه و مظلومانه و بدون نام و نشان آخرین نفسهایش را به سختی کشید و در حالی که چشمش به در بود تا شاید یک بار دیگر جمال پدر یا مادر را ببیند جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دوستان شهیدش پیوست ....
وآنگاه که این پیکر مطهر را برای مادرش آوردند ،مادرانه جوادش را در آغوش کشید و صورت تاول زده اش را بوسید و ناخودآگاه او نیز شیمیایی شد....
آری او در تمام این سالها با درد های سخت ناشی از این بوسه ی دردناک ساخت وسوخت تا اینکه دیشب ناباورانه عزیزانش را تنها گذاشت ودر ملکوت اعلی به جوادش ملحق شد...
+ نوشته شده در یکم آبان ۱۳۹۲ ساعت 14:23 توسط ح م شاهميرزايي بيدگلي
|